تست هوش
جواب را برای من بفرستید تا فردا نظر های صحیح را نمایش دهم و جایزه ای که
در توضیح وبلاگ ذکر کردم (دو هفته لینک به صورت رایگان)تقدیم شما عزیزان شود.
جواب را برای من بفرستید تا فردا نظر های صحیح را نمایش دهم و جایزه ای که
در توضیح وبلاگ ذکر کردم (دو هفته لینک به صورت رایگان)تقدیم شما عزیزان شود.
#بریوفیلوم یا #اشک_تمساح
نام های رایج: #گیاه_لوستری ، #مادر_هزارن و #مادر_میلیون_ها اشک عروس و #اشک
نور
این گیاه بایستی در مکانی با نور زیاد باشد. (پشت پنجره جنوبی)
آبیاری:
آبیاری منظمی نیاز دارد و بهتر است که بین هر دو نوبت آبیاری اجازه دهیم که سطح خاک خشک شود و سپس گیاه را آبیاری کنیم. بنابراین آبیاری هفته ای
زیر سِرُم بودم، یه خانوم دکتر جوون وخوشگل اومد بالا سرم گفت
وضعیتت خوبه؟
گفتم آره ماشین دارم خونه وکارهم دارم
به تزریقاتیه گفت
یه آرام بخش دیگه بهش بزن 😂
چهل قاعده عشق که به نام ملت عشق نیز شناخته میشود، توسط نویسنده فرانسوی متولد ترکیه «الیف شافاک» نوشته شده است. این رمان که پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه به حساب میآید، اثری برگرفته از ارتباط عرفانی بین شمس تبریزی و مولانا است که به صورت دو داستان موازی و در هم تنیده روایت میشود. بطن اصلی کتاب حول موضوع عشق و نقش آن در دنیای مدرن امروز نسبت به گذشته مینگرد و چنان آن را از غرب به شرق گسترش میدهد که به زندگی رنگ و بویی عرفانی و زاییده شده از عشق میدهد. اینکه چگونه قطعه سنگی کوچک، برکهای راکد و خاموش را به تلاطم و جنبش وا میدارد.
عمیقترین استخر جهان nemo33 نام دارد که در بروکسل در کشور بلژیک ساخته شدهاست.
عمق این استخر33 متراست و توسط جان بیرنیرتز که کارشناس غواصیست طراحی شدهاست.
با یک سطل حلبی بدرد نخور ، سنگ ریزه و دوغ اب میتوانید
به راحتی یک گلدان شیک چند صدهزار تومانی درست کنید.
من بچه بودم خیلی بد غذا بودم، یبار رفتیم خونه داییم مرغ داشتن گفتم من نمیخورم.
داییم خواست از پسرش تعریف کنه
گفت از ممد یاد بگیر، هر گهی میزاریم
جلوش با اشتها میخوره🤦♂😂😂
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم میکرد.از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد:
🤲 ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای. پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...
نتیجه گیری مولانا از بیان این حکایت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
روزی ابلیس یکی از شاگردانش را مأمور ساخت تا خشم ذوالکفل را برانگیزد. آن شخص نزد پیامبر خدا آمد و با عصبانیت و فریاد تقاضای دادخواهی کرد و ادعا کرد که مورد ظلم واقع گشته است. ذوالکفل از او خواست تا مدعی علیه را نزد او بیاورد. اما آن شخص نپذیرفت و به فریادها و بی تابی های خود ادامه داد، ذوالکفل نیز مُهر خود را به او سپرد تا به مدعی علیه نشان دهد و او را در اسرع وقت نزدش بیاورد. اما روز بعد شخص تنها بازگشت و به پیامبر گفت؛ او به مُهر تو توجهی نکرد. پیامبر به علت بی خوابی و خستگی چند روز گذشته، می خواست کمی استراحت کند، اما آن مَرد اصرار کرد تا پیامبر نخوابد تا بلکه بتواند او را خشمگین کند. اما پیامبر خدا با صبر نامه ای را تهیه کرد و آن را مُهر کرد و به شخص داد و گفت؛ این را به مدعی برسان.
روز دوم باز همان شخص نزد ذوالکفل آمد و گفت؛ نامه ات را پاره کرد و هیچ توجهی به نوشته هایت نکرد. آن شخص همچنان فریاد می کرد، تا اینکه ذوالکفل با صبر و حوصله حاضر شد تا برای دادخواهی همراه شخص برود.
روز بسیار گرم و طاقت فرسایی بود، بطوری که هیچ کس در آن روز از خانه اش بیرون نیامده بود، اما ذوالکفل با صبر و حوصله و در سکوت به همراه آن شخص می آمد، تا اینکه شخص وقتی صبر و حوصله و آرامش ذوالکفل را دید ناگهان از کنار پیامبر جداشد و فرار کرد.